جدول جو
جدول جو

معنی حلوا خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

حلوا خوردن
(کَ / کِ دَ)
شیرینی خوردن:
چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
بهم نشستن و حلوای آشتی خوردن.
سعدی.
چو حلوا خورد سرکه از دست شوی
نه حلوا خورد سرکه اندوده روی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لول خوردن
تصویر لول خوردن
در جای خود جنبیدن و پیچ خوردن، لولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ضَ رَ)
خوراکهای گوناگون خوردن: غذم، الوان ناخوش خوردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
لولیدن. لول زدن: میان دست و پای مردم لول میخورد، میلولد. رجوع به لول زدن شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
استنشاق هوا. فروبردن هوای پاک به درون ریه ها. هواخوری.
- هوا خوردن باده، کنایه از زایل شدن کیفیت شراب است، چه تصرف هوا مزیل نشأۀ شراب است. (غیاث از مصطلحات) :
رنگ نماند در لبش از نفس فسردگان
باده هوا چو می خورد پا به رکاب می دهد.
صائب.
، تصرف هوا درمزاج. (آنندراج) :
آن چشم ناتوان غم مردم کجا خورد
کز بازگشتن نگه خود هوا خورد.
میرصیدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از لول خوردن
تصویر لول خوردن
لولیدن، لول زدن، وول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
چاشنی کردن مزه خوردن: پیش ایشان فاتحه الکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوت خوردن
تصویر لوت خوردن
طعام لذیذ خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
مغلوب شدن شکست خوردن، ردشدن مردود گشتن، مایوس شدن، برابر امری غیر مترقب واقع شدن یکه خوردن، متحیر شدن، ملاقات کردن بر خوردن
فرهنگ لغت هوشیار